جدول جو
جدول جو

معنی کره بکردن - جستجوی لغت در جدول جو

کره بکردن
زاییدن اسب یا خر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غره کردن
تصویر غره کردن
اظهار غرور و فخر فروشی کردن، فریفتن
فرهنگ فارسی عمید
(رُس س / رُ شُ دَ)
پاره کردن. (فرهنگ فارسی معین). دریدن:
بر او کتره کرد آن زره را به تیغ
ز زخمش همی جست راه گریغ.
فردوسی (از آنندراج).
این لغت در فهرست ولف نیامده است و ظاهراً کتره مصحف لتره باشد و کتره کردن مصحف لتره کردن. رجوع به لتره و شواهد آن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از غره کردن
تصویر غره کردن
فریفتن گول زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کپه کردن
تصویر کپه کردن
توده کردن روی هم انباشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سره کردن
تصویر سره کردن
خوب کردن کاری را نیکوکردن
فرهنگ لغت هوشیار
گرداگرد گرفتن حلقه زدن دور کردن چنبر زدن دایره بستن پره کردن پره کشیدن پره داشتن پره بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کری کردن
تصویر کری کردن
کرا کردن: (گو بیایید و ببینید این شریف ایام را تا کند هرگز شما را شاعری کردن کری ک) (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرا کردن
تصویر کرا کردن
ارزش داشتن، نفع داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گره کردن
تصویر گره کردن
گره زدن عقده بستن، دگمه بستن، استوار کردن بند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرم کردن
تصویر کرم کردن
مرحمت کردن، از روی لطف و مهربانی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتره کردن
تصویر کتره کردن
پاره کردن: (بر او کتره کرد آن زره را بتیغ ز زخمش همی جست راه گریغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غره کردن
تصویر غره کردن
((غَ رِّ. کَ دَ))
فریفتن، گول زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرا کردن
تصویر کرا کردن
((کِ کَ دَ))
کرایه کردن، ارزیدن، اهمیت داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کره کردن
تصویر کره کردن
((کُ رِّ. کَ دَ))
کنایه از زیاد شدن چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سره کردن
تصویر سره کردن
انتقاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کپه کردن
تصویر کپه کردن
آکومولاسیون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اره کردن
تصویر اره کردن
Saw
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کپه کردن
تصویر کپه کردن
Bale
دیکشنری فارسی به انگلیسی
زاییدن خوک و برخی حیوانات دیگر
فرهنگ گویش مازندرانی
انباشته کردن هیزم
فرهنگ گویش مازندرانی
صدا زدن، با آوای رسا کسی را فراخواندن
فرهنگ گویش مازندرانی
بچه زاییدن، کرایه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
بی توجهی کردن، صدای افتادن چیزی
فرهنگ گویش مازندرانی
آویزان شدن چیزی به سبب سنگینی وزن
فرهنگ گویش مازندرانی
به دنبال رفتن، دنباله رو
فرهنگ گویش مازندرانی
تراشیدن و بریدن گیاهان و غنچه هانوعی هرس
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از کپه کردن
تصویر کپه کردن
fazer fardos
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اره کردن
تصویر اره کردن
пилить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اره کردن
تصویر اره کردن
sägen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کپه کردن
تصویر کپه کردن
balen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کپه کردن
تصویر کپه کردن
wiązać w belki
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اره کردن
تصویر اره کردن
пиляти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کپه کردن
تصویر کپه کردن
укладывать в тюк
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اره کردن
تصویر اره کردن
piłować
دیکشنری فارسی به لهستانی